مجنون
یکشبی مجنون نمازش راشکست!
بی وضو درکوچه ی لیلانشست!
عشق آنشب مست مستش کرده بود
فارغ از جام وشرابش کرده بود
گفت : یارب ازچه خارم کرده ای؟؟
بر صلیب عشق دارم کرده ای؟؟
خسته ام زین عشق دلخونم مکن
من که مجنونم تومجنونم مکن
من دگر مرد این بازیچه نیستم
این تو و لیلای تو من نیستم
گفت:دیوانه لیلایت منم
دررگت پیدا وپنهانت منم
سالها باجور لیلا ساختی
من کنارت بودم ونشناختی!!!!!!